درود به همراهان همیشگی پادکست هزار و یک کست که اپیزودهای قبلی رو گوش کردن و منتظر اپیزود 4 هزار و یک کست هستن! البته به اونا که گوش نکردن هم درود. اصلا به همه درود. در این قسمت از ماجراهای هزار و یک شب، به شنیدن قصۀ شب سوم شهرزاد میشینیم. شهرزادی که تا به اینجای کار تونسته دو شب سخت رو با داستانهای جذاب خودش به سحر برسونه اما با این عدم ثباتی که شهریار داره، هیچ چیز ازش بعید نیست. پس اگر دنبال هیجان میگردید و هنوز قصههای شب اول و دوم رو نشنیدید لیست زیر بهتون کمک زیادی خواهد کرد. توصیه منم اینه که برید و اپیزودهای قبلی پادکست رو بشنوید که از دستتون میره!
اپیزود 2 - بازرگان و عفریت (بخش اول)
اپیزود 3 - بازرگان و عفریت (بخش دوم)
در اپیزود 4 هزار و یک کست شهرزاد ماجرای ماهیگیری رو تعریف میکنه که اتفاقی از یک کوزۀ مسی با مهر انگشتری حضرت سلیمان رو از آب بیرون میکشه. ماهیگیر بنده خدا که به خیال خودش بلیتش برده بوده با خودش فکر میکنه که این کوزه رو با خودم به شهر میبرم و ده دیناری میفروشمش و باهاش مایحتاج زندگی خانوادم رو میخرم؛ اما از اونجا که کوزه خیلی سنگین بوده بازش میکنه تا ببینه داخلش چیه. اما...
انتظار که ندارید کل داستان رو همینجا براتون تعریف کنم؟ من مشکلی ندارمها ولی حیفه که قصۀ به این قشنگی رو براتون اسپویل کنم. به نظرم اینکه خودتون برید و این اپیزود باحال رو از طریق کانال یوتیوب و کست باکس ذولیشو تیوی بشنوید خیلی بهتره. پس معطلتون نمیکنم و شما را به شنیدن و تماشای اپیزود چهارم از هزار و یک کست دعوت میکنم.

تماشای اپیزود 4 هزار و یک کست از طریق کانال یوتیوب
