یک دوشنبۀ سرد و زمستانی بود. یکی از اونا که اگر میخواستی تو فیلمهای هالیوودی به تصویر بکشی باید کلی برای برف تقلبی هزینه میکردی. یکی از اون شبها که یک پسربچۀ ترسون و لرزون باید تا خونۀ تنها پزشک شهر میدوید و التماسش رو میکرد تا به داد مادر در حال زایمانش برسه! اما خب زندگی مزخرف ما فیلم نیست و به جای همۀ این اتفاقات، خانم عباسی مامان رو برد بیمارستان.
اونشب به عنوان یک بچهننه تا صبح گریه کردم. شاید یکی از معدود دفعاتی بود که مامانم نبود و متریال بابا هم اونطوری تاچیفیلی نیست که بشه کنارش خوابید! فرداش هم برگشتن و یک چوس بچۀ کچل با خودشون آوردن... یکی که حالا کانون توجهات بود و جایگاه ذولی رو گرفته بود. یکی که قرار بود تا چند سال آینده به نمسیس من تبدیل بشه و خواب خوش رو ازم بگیره. پس اسمش شد امیررضا که حتی با اسم من همقافیه هم نباشه.
اینا که غرغرهای یک بچهننۀ لوسه... اما نمیدونم چی شد که تو سالهای بعدی داداش خوبی براش نبودم! وقتی به گذشته برمیگردم بههیچعنوان به خودم افتخار نمیکنم. ما مکمل خوبی بودیم و خاطرات خیلی زیادی با هم داریم. خیلی کارها کردیم و دوران خوبی رو با هم گذروندیم؛ اما من خیلی امیررضا رو اذیت کردم. خیلی بهش زور گفتم و خیلی جاها حقش رو خوردم. این اعترافات رو میکنم تا بهش بگم:
پسر... من یک احمق بودم و از وقتی حماقتم رو کنار گذاشتم تونستم تصمیمهای بهتری بگیرم. ما روزهای خیلی خوبی با هم داشتیم اما هر جا که باعث شدم خاطره بدی برات باقی بمونه از روی همین حماقت و نبودن راهنمای خوب بوده... چیزی که بعدها سعی کردم برات باشم؛ یک راهنمای خوب، یک درس عبرت و یک آینۀ تمام قد از اینکه اگر اشتباهات منو بکنی چه شکلی میشی! این بضاعت من بوده... تمام چیزی که میتونستم باشم و فراتر از آن... چون مهمترین ویژگی وودی اینه که هیچوقت تنهات نمیذاره.
میدونم که این ویژگی وودی رو خرابش کردن اما اگر به قول تو این یک فیلمه، من هیچوقت کاراکترم رو نمیشکنم. همونطور که تو میتونی در عین ویلن بودن یک هیرو باشی، منم میتونم روی بدنم تتوت کنم تا همیشه کنارم باشی. همکاری ما همیشه باعث پیروزیمون میشه مثل اون روز که Get Help رو اجرا کردیم.
خب حالا چشمامون رو روی هم گذاشتیم و هفتم دی ماه 1401 هم رسید. میدونم طبق نفرین شوقیها امروز رو پریود خواهی بود اما خواستم با این متن که برای همیشه روی بلاگم به یادگار باقی میمونه ازت تشکر کنم که نقش مکمل فیلم منو بازی کردی. هی... میدونم که قبلا گفتم این زندگی فیلم و سریال نیست ولی بیا منطقی باشیم، اگر این یک داستان کمدی-تخیلی نیست پس چطوری آرسنال صدر جدول لیگ برتره!؟ مطمئنم این یک شیطنت بزرگ از سمت نویسندگان این فصل بوده!
هپی برثدی بادی... تو یکی از باارزشترین چیزهایی هستی که تو این فیلم دارم. داستان خودت رو خوب بنویس و معروف شو! قول میدم که منم نقش مکمل خوبی برات باشم. کلی پروژه هست که باید بسازیم. تنها برادران شوقی هستن که میتونن این سینمای در حال افول رو زنده نگه دارن! برات آرزوهای خوبی دارم و میدونی که همیشه میتونی روم حساب کنی.
Respect Bro… You’ve done so much! And of course you would do a lot better if you start moving
پ.ن: هدزآپ...! تنها 23 روز فرصت داری تا از مالیده شدن عن به صورتت جلوگیری کنی.